Sunday, January 14, 2007

بدانیم چه می خواهیم؟

یکی از مشکلات عمومی جامعه و مردم ما، نداشتن آگاهی کامل از آنچه است که می خواهند. ما عموما از نارسایی ها و مشکلات موجود گله می کنیم. در هر محیطی که چند نفر جمع هستند ( تاکسی، محل کار و ...)تقریبا همیشه گفتگو در مورد مشکلات جاری (در کلیه زمینه های سیاسی، اقتصادی و ...)آغاز شده و با حرارت ادامه می یابد. ولی چیزی که غالبا در چنین بحث هایی ناپیداست، عدم شناخت کامل از مشکل، نداشتن تعریف واحدی که گویای نگرانی ها و نظرات همه (حداقل اکثریت) باشد، نرسیدن به جمع بندی و عدم ارایه راه کار مناسب جهت حل مشکل است. به اعتقاد من این مشکل از آنجا ناشی می شود که ما عموما می دانیم که یک چیز را نمی خواهیم ولی چنانچه پرسیده شود، چه چیزی می خواهیم، نمی توانیم پاسخی روشن بدهیم چون تعریفی دقیق از نیازمان نداریم. این امر از آنجا ناشی می شود که به آن مشکل و کلیه جوانب آن به صورت درست و کافی فکر نکرده ایم.
به عنوان مثال (مثالی در سطح ملی که اثرگذار بر روی زندگی همه ما بوده است) حدود 28 سال پیش در چنین روزهایی مردم ما با انجام تظاهرات، بی اعتقادی و مخالفت خود را نسبت به رژیم شاه ابراز داشته و با انقلابی سبب خلع قدرت از حکومت سلطنتی شدند. اما نکته مهمی که موضوع ما نیز در این گفتار است، آن بود که نه تنها عامه مردم بلکه حتی اکثر ًنخبگان ً سیاسی ایران نیز در آن زمان درک و تعریف مشخصی از اینکه خواستار چه نوع حکومت و نظام سیاسی هستند، نداشتند. نتیجه آن شد که پس از بروز انقلاب به علت نبود برنامه ای مشخص برای آینده سیاسی ایران، افرادی با زیرکی و با سوء استفاده از اعتقادات مذهبی جامعه ما و بیان شعارهای عامه پسند (عوامفریبانه) طی سالهای پس از 1357 ، دست به تشکیل حکومت زده و عملا با زیر پا گذاردن اساسی ترین خواسته های( آزادی، دمکراسی، استفاده بهینه از منابع مملکت و ...) مردمی که انقلاب کرده بودند، قدرت را قبضه کردند و کشور را به مسیری بردند که خود می خواستند و نتیجه آن شد که همه می دانیم.
با استفاده از مثال بالا به موضوع اصلی یعنی عدم شناخت کامل نسبت به نیازها بر می گردم. در اینجا شاید فورا عده ای به این اظهار نظر ایراد بگیرند که: ای آقا اگه قدرت داشتیم یا اگه حرفمون اثر داشت که کار به اینجاها نمی کشید! ولی مسئله اینجاست که ایجاد تغییرات بزرگتر امکان پذیر نیست مگر آنکه بتوانیم برای کلیه مشکلاتمان از جزئی ترین آنها تا بزرگترین شان در سطوح ملی، تعریفی مشخص به همراه راه کارهای مناسب داشته باشیم و برای تحقق آنها از انجام قدم های هرچند کوچک دریغ نکرده و رسیدن به اهداف جزیی را فدای هدف بزرگتر نکنیم؛ به عبارت دیگر برای حل مشکلات بزرگتر، بایستی اول بتوانیم آنها را درست بشناسیم و اجزاء آنان را به همراه تعریفی دقیق بیان کنیم و آنگاه با اقدام در جهت حل عناصر کوچکتر، به حل مشکل کلان نزدیک شویم. در صورت تحقق چنین امری می توان ادعا کرد که قدمی بسیار بزرگ برداشته ایم. به اعتقاد اینشتین شناخت مسئله 99 درصد از مسیر حل مسئله است و تنها یک درصد به راه حل تعلق می گیرد. با این دیدگاه چنانچه بتوانیم برای کلیه مشکلاتمان چارچوب مشخصی تعریف کرده و پس از شناخت اجزاء کوچکتر آن، در قالب چارچوب اصلی به دنبال راه حل بگردیم، توانسته ایم پایه های پیشرفت و ترقی را بنا کنیم.
به منظور رسیدن به هدف بیان شده بالا، در نظر داشتن و عمل به موارد زیر می تواند مفید باشد:
1- داشتن تعریف مشخص از مشکل (استفاده از نظرات کلیه افراد و جمع بندی آنان و رسید به یک تعریف جامع)
2- تجزیه مشکل به اجزاء کوچکتر
3- ارائه راه کار برای کلیه اجزاء کوچکتر
4- داشتن زمان بندی برای انجام کارها
5- مقید بودن به انجام وظایف محوله در زمان بندی تعریف شده
6- مقید بودن به انجام کار گروهی (در ارتباط بودن با مجریان اجزا دیگر، به منظور رسیدن به بالاترین سطح هماهنگی بین اجزا)

در این مطلب به هیچ وجه تنها مشکلات سیاسی کشورمان در نظر نیست. چرا که به اعتقاد من در کلیه زمینه ها نیاز به تغییر در نحوه برخورد و عملکرمان با مسایل و مشکلات احساس می شود.
ذکر چند نکته ضروری به نظر می رسید:
1- شخصا مقید به این روش بوده و آن را در عمل پیاده نماییم.
2- این نکته کاملا حیاتی است که بتوانیم این نحوه برخورد با مشکلات را در جامعه رواج دهیم و به عبارتی، اقدام به فرهنگ سازی در این زمینه کنیم.
3- در زمینه مسایل کلان جامعه مانند مسایل سیاسی این وظیفه نخبگان جامعه است که بتوانند با تهیه برنامه ای مدون، عموم را هدایت کرده و ازنظرات و انرژی آنان در جهت پیشرفت جامعه بهره ببرند.
4- نداشتن تعصب فردی و استقبال از راه حل های بهتر جهت دستیابی به منافع جمع. به عبارت دیگر عمل کردن به مقوله شایسته سالاری

با امید به پیروزی و بهروزی ایران عزیز
احمد الف


No comments: